- وسم دادن
- داغ کردن، نشان کردن
معنی وسم دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوگنددادن سوگند دادن کسی را. یا قسمش نده. ولش کن خ
قرض دادن
کسی را سوگند دادن
فراخیدن گستراندن باز نمودن گشادن گشاد دادن توسعه دادن، بتفصیل گفتن بشرح باز نمودن
مصافحه کردن، بیعت کردن
گستردن، گسترانیدن، باز کردن
بوسیدن ماچ کردن
میزان و تنظیم کردن وضع و حالت و ترتیب نشستن شخص در برابر دوربین عکاسی که غالبا برای رعاین فنی بدستور عکاس صورت میگیرد
کشیک دادن بنوبت
جدایی یافتن قشر از مغز، بر آمدن قشر نازکی از پوست بدن در بعضی از امراض و افتادن آن، اظهار ما فی الضمیر کردن درد دل گفتن
راندن (مطلقا)، راندن چارپایان. یا سوق کلام (حدیث) نقل کلام بیان حدیث
مهمانی دادن ضیافت کردن
انحنا پیدا کردن: دیوار شکم دارد
مطابقت دادن، سازش دادن
شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
دست خود را در دست کس دیگر گذاشتن هنگام ملاقات، مصافحه، کنایه از بیعت کردن، پیمان بستن، کنایه از به دست آمدن، حاصل شدن، کنایه از روی دادن، کنایه از میسر شدن
شستن طبق حکم شرع، وادار به غسل کردن کسی را
بهره دادن
کام بخشیدن: (سر زلف بتان میداد کامم ولی روی پریشانی سیاهست) (میر برهان ابر قوهی)
اسم گذاشتن تسمیه، بنام خواندن، نامزدکردن، مشهور کردن معروف ساختن، بمقام ومنصب رساندن: نیاکانت را همچنان نام داد بهر جای بر دشمنان کام داد
نهیدن راینیدن
توم دادن اوام دادن زمان دادن
سازگار کردن مطابق کردن سازگار کردن، مطابق شدن سازگار بودن
ول دادن
Flavor
править
придавать вкус